jalilalma13


jalilalma13

درنگی در alma


سقیفه دربیانات مولا علی

 

سقیفه دربیانات امام علی(ع)مرحوم شیخ صدوق به سند خوداز ابن عباس نقل میکندکه در حضورامیر مومنان علی(ع)درزمان خلافتش سخن از جریان خلافت بعد ازرسول خدا تا ان زمان به میان امدسخن مشروح زیر رافرمود(که ما ان را ازنهج البلاغه می اوریم سوگندبه خدافلانی(ابوبکر)ردای خلافت رابرتن کرددرحالی که به نیکی می دانست من درگردش در اوردن حکومت اسلامی همانند محورسنگهای اسیا هستم (که اسیا بدون ان نمی چرخد)او می دانست که سیلها وچشمه ها علم وکمال از دامن کوهسار وجودم جریان داردوپرندگان بلند پرواز یارای وصول به افکار بلند من نیست پس من ردای خلافت رارها کردم و دامنم را ازان پیچیدم و کنار رفتم در حالی که در این فکر فرو رفته بودم که با دست تنها برای گرفتن حقی قیام کنم ویا اینکه در محیط خفتان وظلمی که ایجاد کرده بودن صبر کنم محیطی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا اخرعمر رنجیده واندوهگین می سازدسرانجام دیدم صبر و بردباری به عقل وخرد نزدیکتر است از این رو راه صبر واستقامت رابرگزیدم ولی مانند کسی بودم که خاشاک چشم او راپر کرده واستخوان گلوگیرش شده است باچشم خود می دیدم که میراثم را به غارت می برندتا اینکه اولی از دنیا رفت وبعداز خودش خلافت رابه دومی (پسر خطاب)سپرد شگفتا او ابوبکرکه درحیات خود از مردم می خواست عذرش را بخواهند(وباوجود من بیعتش را فسخ کنند)خودش هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری عقد کردواین دو نفر خلافت رامانند دو پستان شیر میان خود قسمت کردن وان رادر اختیار کسی قرار دادکه انسانی سخت خشن وتند خو وپر اشتباه وپوزش طلب بودکسی رییس خلافت شدکه همانند شتر سرکش بودکه اگرساربان او مهارش را سخت نگه داردورها نکندبینی شتر پاره می شود واگر او را ازاد بگذارد در پرتگاه هلاکت بیفتد سوگندبه خدامردم در زمان او(عمر)به اشتباه افتادند ودرراه راست گام ننهادند و ازحق دوری جستن پس من در این مدت (ده سال و شش ماه)راه برد باری و شکیبایی را پیش گرفتم تا او نیز از دنیا رفت درروزهای اخر زندگیش خلافت را در میان جماعتی (شوری)قرار دادو مرا به پندارش یکی از انها نمود به راستی پناه به خداازاین شوراچه وقت بودکه مراباانها مقایسه می کردند که اکنون مرا در ردیف انها قرار دهندولی باز هم کوتاه امدم و صبر کردم ودر شورای انها حاضر شدم بعضی از انها (سعدوقاص)به خاطر کینه اش با من از من روی برتافت ودیگری(عبدالرحمن شوهرخواهرمادری عثمان به خاطر خویشی با عثمان)خویشاوندی را مقدم داشت وان دو نفر دیگر (طلحه وزبیر)نیز به خاطرجهاتی که ذکرش خوش ایند نیست به راه دیگر رفتند ودر نتیجه سومی (عثمان)برنده شدوزمام خلافت را بدست گرفت او همانند شتر پر خور شکم برامده

تصمیمی جزانباشتن بیت المال و خوردن ان نداشت بستگان پدرش به همکاری اش بر خواستند انها هم چون شتران گرسنه ای که بهاران به سوی علف زار هجوم می برندوبا حرص عجیبی گیاهان را می خورند برای بلعیدن اموال خدا دست از استین براوردند سرانجام بافته هایش برای(استحکام خلافت)پنبه شد وکردارنا شایستش.کارش را تباه ساخت...

 


نظرات شما عزیزان:

فریدون
ساعت15:17---16 ارديبهشت 1391
عالی بود

reza
ساعت23:58---13 ارديبهشت 1391
اگه وقت کردی واسه مطلباتم عکس بذار

....
مرسی چشم حتما .............


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: jalil jalayer | تاريخ: چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |